جدول جو
جدول جو

معنی تله زی - جستجوی لغت در جدول جو

تله زی
تله ای که از دم اسب بافته شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تله سین
تصویر تله سین
تله سین (Telecine) فرآیندی است که در آن فیلم های سینمایی یا نگاتیوهای فیلم به فرمت ویدیویی تبدیل می شوند. این فرآیند به طور عمده در صنعت تلویزیون، تولید و پخش فیلم و آرشیوهای فیلم مورد استفاده قرار می گیرد. هدف اصلی تله سین انتقال کیفیت و جزئیات فیلم به فرمت های دیجیتالی یا ویدیویی است که برای پخش در تلویزیون یا ذخیره سازی دیجیتالی مناسب باشد.
مراحل و تکنیک های تله سین:
1. اسکن فیلم :
- فیلم های سینمایی یا نگاتیوهای فیلم توسط دستگاه های تله سین اسکن می شوند. این دستگاه ها فیلم را فریم به فریم اسکن می کنند و تصاویر را به سیگنال های ویدیویی تبدیل می کنند.
2. تصحیح رنگ :
- در این مرحله، رنگ های فیلم تنظیم و تصحیح می شوند تا با فرمت ویدیویی سازگار باشند و کیفیت تصویر حفظ شود. این کار معمولاً توسط اپراتورهای ماهر انجام می شود که با نرم افزارهای مخصوص تصحیح رنگ کار می کنند.
3. اصلاح نرخ فریم :
- یکی از چالش های تله سین تبدیل نرخ فریم فیلم سینمایی (معمولاً 24 فریم بر ثانیه) به نرخ فریم ویدیویی (معمولاً 30 فریم بر ثانیه یا 25 فریم بر ثانیه برای سیستم های PAL) است. این تبدیل باید به گونه ای انجام شود که حرکت ها طبیعی به نظر برسند و هیچ گونه پرش یا اختلالی در تصویر ایجاد نشود.
4. اصلاح و تثبیت تصویر :
- در این مرحله، مشکلات احتمالی مانند لرزش، خطاهای تصویری و نویز از تصویر حذف می شوند. همچنین تثبیت تصویر برای اطمینان از یکپارچگی و کیفیت بالا انجام می شود.
کاربردهای تله سین:
- پخش تلویزیونی : فیلم های سینمایی قدیمی و جدید که برای پخش تلویزیونی آماده می شوند، به فرمت های ویدیویی از طریق تله سین تبدیل می شوند.
- آرشیو دیجیتال : برای حفظ و نگهداری فیلم های قدیمی، آن ها به فرمت های دیجیتال تبدیل می شوند تا از تخریب فیزیکی جلوگیری شود و دسترسی آسان تری به آن ها فراهم شود.
- تولید و تدوین فیلم : در فرآیندهای تدوین و پس تولید، فیلم های سینمایی به فرمت های دیجیتالی تبدیل می شوند تا بتوانند به راحتی ویرایش و تدوین شوند.
تاثیر تله سین بر صنعت فیلم و تلویزیون:
تله سین نقش مهمی در تسهیل انتقال و نمایش فیلم های سینمایی در تلویزیون و پلتفرم های دیجیتالی دارد. با این فرآیند، فیلم ها می توانند با کیفیت بالا به مخاطبان ارائه شوند و دسترسی به آثار سینمایی قدیمی تر نیز بهبود یابد. به علاوه، تله سین به حفظ و نگهداری فیلم های تاریخی و فرهنگی کمک می کند و از تخریب آن ها جلوگیری می نماید.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از کله پزی
تصویر کله پزی
شغل و عمل کله پز، مکانی که در آن کله و پاچۀ گوسفند را می پزند و می فروشند
فرهنگ فارسی عمید
(گَ لَ / لِ زَ)
دهی است از دهستان ابرج بخش اردکان شهرستان شیراز که در 96000گزی خاوراردکان و 2000گزی راه فرعی مایین به تخت جمشید واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 297 تن است. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَلَ)
دهی از دهستان باباجانی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع و 100 تن سکنه دارد و محصول آنجا کتیراست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش گیلان شهرستان اسلام آباد غرب که 500 تن سکنه دارد. آب آن از سراب ایوان و محصول عمده اش غله، برنج، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ لِ مَ)
دهی از دهستان برگشلو حومه شهرستان ارومیه، واقع در 8هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 2500گزی شمال شوسۀ گلمانخانه ارومیه. جلگه، معتدل و مالاریائی و دارای 440 تن سکنه. آب آن از شهرچای. محصول آنجا غلات، حبوبات، توتون، انگور و چغندر. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جوراب بافی و راه آن ارابه رو است و تابستان اتومبیل توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ سُ)
دهی است از دهستان دیربخش خورموج شهرستان بوشهر که در 108000گزی جنوب خاور خورموج و جنوب کوه نمک واقع شده است. هوای آن گرم و سکنۀ آن 306 تن است. آب آنجا از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تُ مَ / مِ فُ)
لاف زن. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ زَ)
لاف زنی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(تْ رِ)
شهر و مرکز ناحیه ای است در ایالت کیوی و در قلمرو دولت آزادایرلند قرار دارد. صاحب قاموس اعلام ترکی در ذیل ترالیه آرد: قصبه ای است در ناحیۀ مونستر از ایرلند که در ساحل رود لبه قرار دارد و از مصب همین رود که در ساحل اقیانوس اطلس واقع است 2 هزار گز فاصله دارد. این قصبه مرکز ایالت کیوی است و 12500 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ کَ)
دهی است از دهستان کبود گنبد بخش کلات شهرستان دره گز، واقع در 36هزارگزی جنوب باختری کبودگنبد. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 1015 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ)
دهی از دهستان قاقازان است که در بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع است و 356 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ / لِ رَ)
کرم البری. انگور جنگلی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به این دو کلمه و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 244 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لِ زَ)
دهی از دهستان قیلاب است که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و همچنین نام یکی از ایستگاههای راه آهن تهران به اهواز است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وُ قا)
در تداول عامه، آنکه بیگاری کند. آنکه با مزدی سخت اندک برای کسی خدمت کند. رجوع به تله کشی شود
لغت نامه دهخدا
(تِلْ لَ / لِ کَ / کِ)
تعب بری برای کسی بی مزدی یا با مزدی سخت کم. بیگاری گونه ای. بیگاری: تا جوان بودم و می توانستم تله کشی شان را بکنم خوب بودم، حالا دیگر بد شدم. وبا کردن صرف می شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ زِ)
نام دهستانی در هنو از کشور بلژیک که دارای 4400 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(بَ لِ)
دهی از بخش روانسر شهرستان سنندج. سکنۀ آن 300 تن. آب آن از چاه و محصول آن غلات دیم و لبنیات است. این ده در دو محل بفاصله یک کیلومتر واقع است و بنام بله زین بالا و پائین شهرت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، بادخورک، که پرنده ایست. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بادخورک شود، بابونه. (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کله پزی
تصویر کله پزی
عمل و شغل کله پز، دکان کله پز
فرهنگ لغت هوشیار
آلوده به گل
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند بی دمبه، ناگوار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که به وسیله ی کندو از ماست کره گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
دام گذار
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی شبیه اسفناج که در آش ریزند، گیاه سلف
فرهنگ گویش مازندرانی
نخ مخصوص تله ی پرندگان که از دم اسب بافته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
سیب تلخ، میوه تلخ مزه ی سیب جنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
سینه خیز، خزیدن، با شکم خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
غوزه نشکفته ی پنبه، غوزه ی نارس
فرهنگ گویش مازندرانی
دام گستر، تله گذار
فرهنگ گویش مازندرانی
طبال، طبل زن
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر آب شیراوانی، زیرشیروانی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوع ماهی کوچک و پهن در آب بندان ها
فرهنگ گویش مازندرانی
صدر اتاق
فرهنگ گویش مازندرانی